Counters

Tuesday, December 15, 2009

ناسپاسی (داستان)

سعيد حدودا پنج سال بود كه زن گرفته بود. سعيد يك خصوصيت خوب داشت و آن هم اين بود كه از غير خدا طلب كمك نمي كرد ، اين خصوصيت او واقعا خیلی خوب بود. اما زنش اين مورد را رعايت نمي كرد. بعد از پنج سال هنوز بچه دار نشده بودند ؛ او از خداي قادر توانا درخواست بچه كرد. بالاخره خدا بعد از پنج سال يك بچه به آنها داد. متاسفانه بچه بعد ازچند هفته تنگي نفس گرفت و روانه آي سي يو شد. لحظه حزن انگيزي بود ، بعد از پنج سال نازايي ، صاحب يك بچه بشي و آن بچه هم تنگي نفس داشته باشد. دكترها گفتند كه بچه احتمال اش كم است كه برگردد. زن سعيد خيلي هول شد. يكي از زنهاي فاميل به زن سعيد توصيه كرده بود كه براي بچه نذر قمر بني هاشم بكنند تا بلكه قمر بني هاشم گوشه چشمي به بچه شان داشته باشد. زن اين پيشنهاد را به او داد. سعيد خيلي تعجب كرد و با عصبانيت و حسرت گفت اي زن :

آخه من مگه بچه ام را از قمر بني هاشم گرفته ام كه حالا از او طلب كم كنم. اون موقع كه بيكار بودم خدا يك كار برام فراهم كرد ، اون موقع كه هيچي نداشتم ، از خدا خواستم و خدا در حد خودم بهم داد ، اون موقع كه بچه نداشتيم ، از خدا خواستم كه بچه بهمون بده ، خدا بهمون داد. حالا كه توي اين مشكل گير كرده ايم ، بايد از يكي ديگه كمك بخواهم و پاي يكي ديگر را ميان بكشم. آخه مگه قمر بني هاشم كار برام جور كرد؟ مگر قمر بني هاشم وضع ماليمو خوب كرد ؟ مگر قمر بني هاشم بهم بچه داد؟ مگر ...؟ پس چرا من از يكي ديگه طلب كمك كنم ؟ پس چرا من از يكي ديگه شفاي بچه ام را بخواهم؟ چرا اعصابم را خرد ميكني ؟ اي خداي مهربان تو خودت شاهد باش كه من هيچوقت چنين ناشكريي را مرتكب نخواهم شد. من آنقدر نمك نشناس نيستم كه محبتهاي تو را فراموش كنم و از يكي ديگر طلب كمك كنم. اي خداي توانا همانطور كه خيلي چيزها بمن دادي ، از تو خاضعانه ميخواهم كه بچه ام را بهم برگردوني. يك روز گذشت ، پرستار به زن اعلام كرد كه همين امروز ميتوني بچه را ترخيص كنيد زيرا علائم نشان مي دهد كه بچه حالش كاملا خوب است. اين داستان واقعي بود. اما اسم غير واقعي بود. اين داستان زيبا من را ياد سخنان پيامبر ابراهيم مي اندازد . آنموقع كه پدرش و قومش از او خواستند كه از بتها طلب شفاعت كند و ابراهيم سرباز زد و جملات تاريخي و ناب خويش را گفت كه بايد با آب طلا نوشت و به ديوار مساجد و عبادتگاهها كوبيد.

[26:78] "يكتايي كه مرا آفريد و مرا هدايت كرد.
[26:79] "يكتايي كه به من غذا و آب مي دهد.
[26:80] "و هنگامي كه بيمار شوم، او مرا شفا مي دهد.
[26:81] "يكتايي كه مرا مي ميراند، سپس دوباره مرا زنده مي كند.
[26:82] "يكتايي كه اميدوارم در روز قضاوت گناهان مرا بيامرزد.
[26:83] "پروردگار من، به من حكمت عطا فرما و مرا در شمار پرهيزکاران قرار ده.

درواقع خداست كه همه چيز به ما مي دهد. اين نعمت خداست كه ما بوسيله آْن نفس مي كشيم. اين رزق و روزي خداست كه ما آن را مصرف مي كنيم. اين خداست كه ما را از مشكلات نجات مي دهد ، اين خداست كه براي شما كار فراهم مي كند ، اين خداست كه به شما آنقدر امكانات داده است كه بتوانيد اينترنت در خانه خود داشته باشيد. حالا آيا ناسپاسي نيست كه كسي غير از او را بخوانيم و قمر بني هاشم را در كارهايي كه اصلا وابدا دخالتي نداشته است ، دخالت دهيم. آيا اين بزرگترين ناسپاسي نيست؟